تعاریف امپریالیسم و اولتراامپریالیسم
تلاش برای یافتن پاسخی دقیق بر این سؤال در حقیقت کوششی برای توضیح قانع کننده ای برای مسایل چند دهه اخیر جهان است.
لنین امپریالیسم را چنین توصیف کرده است:
«امپریالیسم به طور کلی در نتیجهی تکامل سرمایهداری و ادامه مستقیم خواص اساسی آن به وجود آمده است. ولی سرمایهداری در مرحلهی معینی از تکامل خود، به امپریالیسم سرمایهداری مبدل شد و این هنگام است که بعضی خواص اساسی سرمایهداری به نقیض خود بدل شده و در تمام جهات علائمی به وجود میآید و مشاهده میشود که مختص دوران انتقال از سرمایهداری به نظام اجتماعی- اقتصادی عالیتری است. آن چه از نظر اقتصادی در این جریان جنبه اساسی دارد عبارت است از تبدیل «رقابت آزاد» سرمایهداری به رقابت انحصاری سرمایهداری. رقابت آزاد، خصوصیت بنیانی سرمایهداری و به طور کلی تولید کالایی است، انحصار، مستقیما ناقض رقابت آزاد است. ولی رقابت آزاد در مقابل چشم ما و به تدریج به انحصار بدل شد. بدین طریق که تولید بزرگ، تولید کوچک را از میدان به در کرد و تولید بزرگ به بزرگترین تولید تبدیل شد و تمرکز تولید انحصار سرمایه را به وجود آورد و هم اکنون نیز به وجود میآورد.»
از قرن گذشته تا دهه دوم قرن حاضر مسابقه بزرگی بر سر شناخت و تعریف امپریالیسم بین انبوهی از اندیشمندان اقتصادی (هاینریش فریدیونگ، اوتو هینتره، کالور، هابسون، اریش مارکس، تئودور بارت، ماکس وبر، شومپتر) و گروهی از تئوریپردازان سیاسی (لنین، کائوتسکی، ببل، هیلفردینگ، اتوبائوئر، روزا لوکزامبرگ، هایدمان، برنشتین، میلران و غیره) در گرفته بود. آنچه را که به کار این نوشته میآید و در واقع رجوع به سابقهی تاریخی آن اندیشهای است که در کار بیان آنم، مطالبی است که کائوتسکی در نشریه «دی نویه تسایت» در سالهای 1914 و 1915 آورده است. (این مطالب در شماره 54 «نیولفت ریویو» نیز چاپ شده است). کائوتسکی در رسالهی خود درباره امپریالیسم اشاره میکند که امپریالیسم عالیترین و آخرین مرحله رشد سرمایهداری نیست و سرمایه داری به مرحله رشد باز هم عالیتری صعود خواهد کرد و چنین مینویسد:
«از نقطه نظر صرفاً اقتصادی بعید نیست که سرمایهداری فاز دیگری را هم طی کند که عبارت است از انتقال کارتلها، به صحنه اقتصاد بینالمللی یا فاز اولتراامپریالیسم».
و توضیح میدهد که اولتراامپریالیسم از امپریالیسم عالیتر و به معنای آن است که در این فاز، امپریالیستهای جهان به جای مبارزه، با یکدیگر متحد میشوند. و بدین ترتیب جنگها و تضادهای درون سرمایهداری متوقف میشود و سرمایهداران، از جهان به توسط یک سرمایه مالی، که در مقیاس بینالمللی متحد شده باشد، بهرهبرداری میکنند.
لنین سخت به کائوتسکی میتازد و به وی در رساله «امپریالیسم به مثابه بالاترین مرحله سرمایهداری» چنین پاسخ میدهد:
«ما مجبوریم روی این تئوری اولتراامپریالیسم تأمل نماییم تا مغایرت قطعی و مسلم آن را با مارکسیسم به تفصیل نشان دهیم.
همین جا نیز ما باید به موجب طرح کلی این رساله به آمارهای اقتصادی دقیق مراجعه نماییم که به این مسئله مربوط است. آیا «از نقطه نظر صرفاً اقتصادی»، تولد « اولتراامپریالیسم» امکانپذیر است، یا این که موضوع اولترا مزخرف است؟
اگر منظور از ذکر نقطه نظر صرفاً اقتصادی، تجرید صرف باشد، آنگاه تمام آن چه را که میتوان گفت به این تز خلاصه میشود: تکامل به سوی انحصارها میرود و بنا به این به یک انحصار جهانی و یک تراست جهانی منجر خواهد شد. این موضوع مسلم است ولی در عین حال کاملا بیمعنا و نظیر آن تعریف است که میگوید «تکامل» به سوی تولید مواد غذایی در لابراتوارها میرود. از این لحاظ «تئوری اولتراامپریالیسم» به همان درجه بیمعناست که «تئوری اولترا کشاورزی».
ولی اگر در شرایط صرفا اقتصادی دوران سرمایه مالی را به مثابه دوران تاریخی مشخصی در نظر بگیرم، که به آغاز قرن بیستم مربوط است، آنگاه بهترین پاسخ به تجریدهای بی روح اولتراامپریالیسم ، یعنی همان تجریدهایی که منحصراً به ارتجاعیترین مقصود، یعنی انحراف توجه از عمق تضادهای موجوده خدمت میکند ، این خواهد بود که واقعیت اقتصادی مشخص جهان کنونی را در مقابل آن قرار دهیم. استدلالات بیمعنای کائوتسکی دربارهی اولتراامپریالیسم ضمنا مشوق آن فکر سراپا اشتباهآمیزی است که آب به آسیاب مدافعین امپریالیسم میریزد. این فکر حاکی از آن است که گویا سیادت سرمایهی مالی موجب تضعیف ناموزونیها و تضادهای موجود در درون اقتصاد جهانی میشود و حال آن که این سیادت، عملا موجب تشدید این عوامل میگردد.»
لنین در این جا به طرز مبهم و تقریباً نامفهوم امکان تشکیل تراست جهانی را تأیید میکند و جای دیگر در همان رساله انکار نمیکند که سرمایهداری هنوز قادر به گسترش بیشتر است:
«به طور کلی، سرمایهداری بیش از پیش رشد یابنده است. ولی این رشد نه تنها روز به روز ناهموارتر هم میشود، بل این ناهمواری بالاخص در فساد کشورهایی که از لحاظ سرمایه، داراتریناند، تجلی میکند.»
اما در عین حال با نتیجهگیری مشخص کائوتسکی که اتحاد سرمایه جهانی، به طور طبیعی و مسلم به بحران درون سرمایهداری خاتمه میدهد، جنگها را متوقف میکند و خود مرحله بالاتری در رشد سرمایهداری محسوب میشود، به شدت مخالفت میکند و همان جا چنین میآورد:
«افسانهی سفیهانهی کائوتسکی را درباره ی اولتراامپریالیسم مسالمتآمیز با این واقعیت، یعنی با این تنوع عظیم شرایط اقتصادی و سیاسی، با این علم تطابق فوقالعادهای که در سرعت رشد کشورهای گوناگون و غیره وجود دارد و با این مبارزه سبعانهای که بین دولتهای امپریالیستی میگذرد، مقایسه کنید. مگر این کوشش مرتجعانه یک خرده بورژوای واهمه زده برای گریز از یک واقعیت مخوف نیست؟ مگر کارتلهای بینالمللی که کائوتسکی آنها را نطفههای اولتراامپریالیسم تصور میکند (همان طور که تولید قرص و دارو در لابراتوار را میتوان نطفه اولترا کشاورزی نامید) نمونهی تقسیم و تجدید تقسیم جهان و انتقال از تقسیم مسالمتآمیز به تقسیم غیر مسالمتآمیز و بالعکس را به ما نشان نمیدهد؟ مگر سرمایه مالی آمریکا و کشورهای دیگر، که با شرکت آلمان تمام جهان را از طریق مسالمتآمیز مثلا در شرکت بینالمللی ریل یا در تراست بینالمللی کشتیرانی بازرگانی تقسیم کرده بود، اکنون جهان را براساس تناسب جدید نیروها که از طریق به کلی غیر مسالمتآمیز تغییر مینماید، تجدید تقسیم نمیکند؟»
و جای دیگر همان مقاله با صراحت آشکارتری مینویسد:
«اتحادهای انترامپریالیستی یا اولتراامپریالیستی در شرایط سرمایهداری (ولی نه در تخیلات مبتذل خرده بوروژوایی کشیشهای انگلیسی یا کائوتسکی مارکسیست آلمانی) اعم از این که به هر شکلی منعقد شوند، خواه به شکل یک ائتلاف امپریالیستی بر ضد ائتلاف امپریالیستی دیگر و خواه به شکل اتحاد همگانی تمام دول امپریالیستی با یکدیگر، ناگزیر جز تنفسهای بین جنگ نخواهد بود. اتحادهای زمان صلح مقدمات جنگ را فراهم میکنند و خود نیز زاییده جنگاند.»
لنین البته در پاسخهای فوق به کائوتسکی آشکارا دچار سفسطه است و اصولا احتمال دارد لنین در تقابل با نظریه اولتراامپریالیسم کائوتسکی حتی نام رسالهاش را که نخست امپریالیسم به مثابه آخرین مراحل رشد سرمایهداری بود، به امپریالیسم به مثابه بالاترین مرحلهی رشد سرمایهداری تغییر داده باشد، و این درست به همان دلیل پیش گفته بود که لنین از نظر سیاسی به شکاف ابدی بین امپریالیستها برای به کرسی نشاندن نظر خود در این باره که سوسیالیسم در یک کشور واحد امکان حیات دارد، نیازمند بوده است. اگر لنین میتوانست اتحاد مسالمتآمیز سرمایه جهانی را، که اینک و در زمان ما به طور عینی پیش آمده، بپذیرد، ناگزیر باید این مطلب را هم میپذیرفت که اتحاد سرمایه جهانی در هر زمانی از تاریخ بشری که رخ دهد، نه فقط مانع تضادهای ادواری و ناموزونی در رشد سرمایهداری خواهد شد، بل بر سوسیالیسم در یک کشور واحد نیز به این یا آن صورت غلبه خواهد کرد.
«تکامل سرمایهداری در کشورهای مختلف به طور بینهایت ناموزون انجام میشود. طور دیگری هم در شرایط تولید کالایی روی نمیدهد. از این جا یک نتیجه مسلم و قطعی به دست میآید: سوسیالیسم نمیتواند در آن واحد در تمام کشورها پیروز شود. سوسیالیسم ابتدا در یک یا چند کشور پیروز خواهد شد و بقیه تا مدت زمانی در دوران بوروژوایی و ماقبل بوروژوایی باقی خواهند ماند.» (لنین، برنامه نظامی انقلاب پرولتری).
لنین از آنجا که بیش از همه به تحقق انقلاب در روسیه میاندیشید و در این باره تا سر حد یک عملگرا بیقرار بود، طرفدار حل و فصل مسائل روز، و نسبت به مقولات نظری بلند مدت بیعلاقه بود. لنین مسائل فردا را به فردا موکول میکرد و میگفت وظایف عملی هر دوره را چرخشهای تاریخ معین میکند و در این باره از جمله مینویسد:
«انگلس از جانب خود (و نیز از جانب دوست مشهورش) میگفت که آموزشهای ما دگمهای لایتغیر نیست، بل رهنمون عمل است. در این جمله کلاسیک، با قوت و پر ثمری شگفتآوری آن نکتهای از مارکسیسم برجسته شده که بسیاری اوقات از نظرها دور میماند. نکتهای که با فراموشی آن مارکسیسم را به یک آموزش بی برگشت، کج و کوله و نامتوازن بدل میکنیم، روح زندهاش را به خاک میسپاریم، دیالکتیک، یعنی پایه اساسی و تئوری آن، که آموزش تحول متضاد و همه جانبه تاریخ است، را به دور میافکنیم و رابطهاش با وظایف عملی معین هر عصر را که در هر چرخش تاریخ میتواند تغییر کند، از یاد میبریم.»
اما اینک به نظر میرسد که چرخشهای تاریخ حق را به کائوتسکی بخشیده و تغییرات نوین در جهان سرمایهداری، دوراندیشی وسیع وی را در این باره به اثبات رسانده است. و این همان نکتهای است که تا آن جا که در این مقاله میسر است باید شکافته شود.
مقدمه ای از مقاله اولترا امپریالیسم (Ultra Imperialism) نوشته آقای ناصر پورپیرار
بخش اول از مقاله اولترا امپریالیسم (Ultra Imperialism) نوشته آقای ناصر پورپیرار
بخش دوم از مقاله اولترا امپریالیسم (Ultra Imperialism) نوشته آقای ناصر پورپیرار
بخش سوم از مقاله اولترا امپریالیسم (Ultra Imperialism) نوشته آقای ناصر پورپیرار
بخش چهارم از مقاله اولترا امپریالیسم (Ultra Imperialism) نوشته آقای ناصر پورپیرار
بخش پنجم از مقاله اولترا امپریالیسم (Ultra Imperialism) نوشته آقای ناصر پورپیرار
بخش ششم از مقاله اولترا امپریالیسم (Ultra Imperialism) نوشته آقای ناصر پورپیرار
بخش هفتم از مقاله اولترا امپریالیسم (Ultra Imperialism) نوشته آقای ناصر پورپیرار
بخش هشتم از مقاله اولترا امپریالیسم (Ultra Imperialism) نوشته آقای ناصر پورپیرار
بخش نهم و پایانی از مقاله اولترا امپریالیسم (Ultra Imperialism) نوشته آقای ناصر پورپیرار
متمم مقاله و نتیجه گیری اقتصادی و سیاسی
آقای ناصر پورپیرار (ناریا) ، حزب توده ایران و خیانت های نورالدین کیانوری
وبلاگ شخصی نویسنده : آقای ناصر پورپیرار
دیگر مقالات منتشر شده از همین نویسنده