اولتراامپریالیسم
«دنیا تغییر کرده است. دیگر آنچنان نیست که زمانی بود. بنابراین مسائل جدید دنیا را نمی توان بر اساس تفکری حل کرد که از قرنها پیش به ما رسیده است.» گورباچف، پراسترویکا، ص 12
آن معنی شناخته شدهی سیاسی، که امپریالیسم امروزه به خود گرفته است و به عنوان سیستمی با هدف چیرگی بر جهان تعریف میشود، در اصل یک ایدهئولوژی و مناسبات اقتصادی ملیگرایانه برای حذف رقابت آزاد اقتصادی در داخل مرز یک کشور سرمایهداری و نیز تسخیر نهایی دولت به وسیلهی نمایندگان انحصارات ملی است.
آن هنگام که این انحصارات، در هر کشور سرمایهداری، دست زورمند حکومتهای تصرف کرده را، غاصبانه به سوی سرزمینهایی که عموما نوشناخته و عقبافتاده شمرده میشوند، دراز کرد؛ امپریالیسم به تعریفهای شناخته شده کنونی رسید، که برای مردم کشورهای عقب افتاده مفهوم سیاسی ملموستری دارد.
از نقطه نظر فنی، دوران امپریالیسم را، تا آن جا که به سرمایهداری مربوط میشود، و نه احساسات پیرامون آن، میتوان با چنین تعریف خلاصه شدهای بیان کرد: آن سرمایهداری ملی که پس از غلبه بر رقابت داخلی، به پیکار با رقابت بینالمللی کشیده شده باشد.
البته هیچکس تاکنون، همچنان که پروفسور ولفگانگ ج.مومسن در اثر مختصر و کم نظیرش «تئوریهای امپریالیسم» خلاصه کرده، نتوانسته است به طور قانعکنندهای علت و آرمان اصلی این هجوم امپریالیستی به بخش عقب مانده جهان را بیان کند. حتی نخستین تئوریسینهای لیبرال معتقد بودند: «توسعه تمدن، بازرگانی و صنعت در سراسر کره زمین، حتی با دخالت امپریالیستها هم یک فعالیت اجتماعی موجه و مترقی است». اما علیالاصول هیچ تعارف حقوقی نمیتواند این حقیقت اقتصادی را بپوشاند که کاهش قدرت خرید داخلی و تورم تولید ملی، اقتصاد کشورهای امپریالیستی را به وابستههای مستعمراتی محتاج کرد و ادامه رشد نظام سرمایهداری انحصاری، منوط به تصرف بازارها، مواد خام و فرصت سرمایهگذاری در سرزمینهای دور دست و مناطق رشد نیافته جهان گردید.
اما کاهش سودآوری سرمایه در سیستم سرمایهداری، خود یکی از عواقب و تبعات خذف «رقابت آزاد» است که از نظر اقتصادی منجر به سقوط طبقه متوسط و ضعف قدرت خرید عمومی میشود.
بنابراین امپریالیسم یک پدیده طبیعی در تولید سرمایهداری نیست و محصول ناپسند حذف «رقابت آزاد» و به دورانی مربوط است که سرمایهداری هنوز در اختیار اشراف فئودال رفرماتور بود که خصلتهای تجاوزطلب فرهنگ کهنه را حفظ میکرد.
راه ساده اثبات ادعای فوق، هم جستوجوی امکان پیشرفت سرمایهداری با شیوههای غیر امپریالیستی و هم شناخت کامل سرمایهداری امپریالیستی است.
از میان تعریفهای مختلف برای امپریالیسم، رساله لنین با عنوان «امپریالیسم به مثابه بالاترین مرحله رشد سرمایهداری» از همه مشهورتر است و بیشتر به کار این مقاله میآید.
لنین، البته از اثبات این که در کشورهای سرمایهداری عمدهترین رشتههای تولید ملی به صورت مونوپل در آمده و در آن زمان، یعنی اواسط دهه دوم قرن بیستم، رقابت بینالمللی بین انحصارات جهان سرمایهداری، به حادترین مرحله خود رسیده و بحران در جهان سرمایهداری نزدیک است، قصد بهرهبرداری سیاسی داشت و در برابر کسانی که به اندیشه کلاسیک مارکس پای میفشردند و میگفتند: «پیروزی سوسیالیسم در یک کشور واحد، به علت هجوم و اقدام متحد جهان سرمایهداری علیه آن، ناممکن است»، اثبات میکرد که چنین اتحادی در زمانی که کشورهای سرمایهداری، در اوج رقابت بینالمللی با یکدیگرند، محال است.
لنین میگفت: «جنگ امپریالیستی آستانه سوسیالیسم است ... پلهای از نردبان تاریخ است که بین آن و پلهای که سوسیالیسم نامیده میشود، هیچ رابطهای وجود ندارد.» و بلشویکها را دعوت میکرد که از شرایط جنگ جهانی اول استفاده کنند. بهرهبرداری لنین از شرایط مساعد، یعنی شکاف عمیق در سرمایهداری جهانی، برای تحقق انقلاب سوسیالیستی در روسیه، برای تاریخ کاملاً آشکار است.
عدول سرمایهداری اروپا از «رقابت آزاد» موجب دگرگونیهای وسیع در ساختمان طبقاتی حاکمه شد و اندیشه سختکوش تولید، که حمایت بانکهای زیر نفوذ مونوپلها را از دست داده و اروپا به گورستان آرزوهای آنان بدل شده بود، نه فقط بر اثر مهاجرت، زمینه را برای رشد و توسعه سریع اقتصاد و تکنولوژی اتازونی فراهم ساخت، بل، به دنبال آن، جنگ جهانی اول که محصول و پیآمد انتقال رقابت ملی به صحنه بینالمللی بود، نقش مهمی در پیدایش نخستین دولت کارگری جهان داشت. تیزهوشی بیبدیل لنین در کشف اثرات سیاسی آن جنگ و نابودی امکان اتحاد سرمایهداری در شرایط جنگی، که نفی احتمال یورش به انقلاب بود، وی را به اقدام انقلابی فوری تشویق میکرد.
نگاهی به آمار مهاجرت به آمریکا و توجه به درصد بالای صنعتگران ورشکست شده اروپایی بین آنها، در فاصله سالهای 1750 - 1850، درست در همان فاصله که انحصارهای اروپا خود را از شر خرده سرمایه و خرده تولیدکنندهها رها میکرد و اثرات شگفتآور این روی داد در تبدیل اتازونی به غول قدرتمند اقتصاد و تکنولوژی جهان، به شدت قابل تأمل و جالب توجه است.
در واقع پاسخ این سؤال را که چهگونه اتازونی در کمتر از 150 سال، تمدن و تواناییهای کهن اروپا را در نوردید و در حال حاضر آن را به مستعمره خود تبدیل کرده است، باید در اثرات حذف «رقابت آزاد» در سرمایهداری اروپا جستوجو کرد.
پامالشدگان اروپایی، با تصاحب سرزمین تازه کشف شده آمریکا، نخست آن را با نبردی کینهتوزانه آزاد کردند و سپس تا ممکن بود بندهای قانون اساسی حاکمیت تازه را از احترام به حقوق و آزادیهای اقتصادی و اجتماعی و ضرورت مهار مونوپولیسم و مخالفت با تراست ها انباشتند، که تاکنون نیز لااقل اعتبار خود را از دست نداده است.
اندیشه تولید، چند دهه پس از استقلال، مجبور شد با بقایای نفوذ سرمایهداری کهنهاندیش و انحصارطلب اروپایی، که به شدت فرهنگ اشرافی فئودالی را، با بردهداری، رباخواری و با انزواطلبی و قانونشکنی متفرعنانه، حفظ میکرد به جنگ خانگی بپردازد.
اقتصاد آمریکا هنوز هم به رقابت آزاد ملی متعهد است، آمریکا را سرزمین فرصتها و استعدادها شناختهاند. نگاهی به آمار ثبت اختراعات و اکتشافات، از اوائل قرن هجدهم تا جنگ جهانی دوم و مقایسه آن با مجموعهی آن چه در سراسر کشورهای اروپایی در همین مدت به ثبت رسیده، به سهولت نشان میدهد به همان میزان که «مونوپولیسم» در اروپا رشد تکنولوژی در اروپا را متوقف کرد، «رقابت آزاد» در آمریکا به رشد آن خدمت کرده است.
دولت در ایالات متحده آمریکا، چه در شکوفایی و چه در بحران، موظف به حمایت همه جانبه از تولید عمومی بوده است. نگاهی به آخرین این کوششها، در حادترین بحران اقتصادی ایالات متحده، در سالهای 34-1929 که در تاریخ آمریکا به نام «معاملهی جدید» معروف است، جهت ضدتراستی این حمایت را آشکار میکند.
• کمک ملی به بیکاران
• نظارت دولتی بر بانکها و بر جریان تمرکز پول
• کمک مالی دولتی به شرکتهای بازرگانی، تولیدی و کشاورزی
• وام کشاورزی، پیش خرید دراز مدت محصول
• برقراری سیستم حداقل دستمزد دوران بیکاری
• ایجاد تسهیلات دوران فقر، بیکاری، کهولت و بیماری
ابعاد وسیع هر دگرگونی در زیر ساخت اصلیترین شیوه تولید مسلط در جهان را میتوان از نتایج صعود سرمایهداری اروپایی به فاز امپریالیستی شناخت، که نه فقط موجب تولد ایالات متحده به عنوان یک ابر قدرت بزرگ اقتصادی و تکنولوژی معاصر و اتحاد جماهیر شوروی به عنوان نخستین کشور سوسیالیستی جهان بود، بل بروز دو جنگ بزرگ جهانی و نتایج دوران ساز پس از جنگ را نیز شامل میشود. جالبترین نکته در این باره آن است که آمریکا از نخستین حامیان پیروزی انقلاب سوسیالیستی در روسیه تزاری بود. از نظر اندیشمندان سیاسی و دولتی ایالات متحده، انقلاب در روسیه میتوانست بر کهنهپرستی اروپا اثرات بسیار مثبتی بگذارد.
اینک میتوان به بحث اصلی این مقاله وارد شد. آیا سرمایهداری در همان مرحله امپریالیسم متوقف ماند و آیا به راستی امپریالیسم عالیترین مرحله رشد سرمایهداری بود؟
مقدمه ای از مقاله اولترا امپریالیسم (Ultra Imperialism) نوشته آقای ناصر پورپیرار
بخش اول از مقاله اولترا امپریالیسم (Ultra Imperialism) نوشته آقای ناصر پورپیرار
بخش دوم از مقاله اولترا امپریالیسم (Ultra Imperialism) نوشته آقای ناصر پورپیرار
بخش سوم از مقاله اولترا امپریالیسم (Ultra Imperialism) نوشته آقای ناصر پورپیرار
بخش چهارم از مقاله اولترا امپریالیسم (Ultra Imperialism) نوشته آقای ناصر پورپیرار
بخش پنجم از مقاله اولترا امپریالیسم (Ultra Imperialism) نوشته آقای ناصر پورپیرار
بخش ششم از مقاله اولترا امپریالیسم (Ultra Imperialism) نوشته آقای ناصر پورپیرار
بخش هفتم از مقاله اولترا امپریالیسم (Ultra Imperialism) نوشته آقای ناصر پورپیرار
بخش هشتم از مقاله اولترا امپریالیسم (Ultra Imperialism) نوشته آقای ناصر پورپیرار
بخش نهم و پایانی از مقاله اولترا امپریالیسم (Ultra Imperialism) نوشته آقای ناصر پورپیرار
متمم مقاله و نتیجه گیری اقتصادی و سیاسی
آقای ناصر پورپیرار (ناریا) ، حزب توده ایران و خیانت های نورالدین کیانوری
وبلاگ شخصی نویسنده : آقای ناصر پورپیرار
دیگر مقالات منتشر شده از همین نویسنده