بخش پنجم: جابجایی کیانوری و عباس علی شهریاری
اما علامت سئوال بزرگ در تمام این ماجرا، همزمان بودن آغاز فعالیت شهریاری به عنوان مسئول تشکیلات داخل کشور با خروج داوطلبانه کیانوری از تشکیلات مرکزی است.
«به خودم گفتم تا وقتی که من در لایپزیک هستم هر اتفاقی که بیفتد و هر بی عرضگی که بکنند به گردن کیانوری خواهند گذاشت. بنابراین پیشنهاد کردم که به طور کلی از کار در دبیرخانه کمیته مرکزی کناره گیری کنم.» ( ص 398 )
می بینید که کیانوری از پیش منتظر اتفاق تازه و بی عرضگی جدید است. آیا شخص جاه طلبی چون کیانوری ممکن است بدون کسب دستور، داوطلبانه از مقامات حزبی کنار رود؟
کناره گیری کیانوری بر طبق تصریح صفحه 400 خاطرات، در اواسط سال 1341 بوده است و ورود شهریاری به عنوان مسئول تشکیلات تهران نیز بنابر مضمون صفحه 449 خاطرات پس از پلنوم دهم یعنی پس از فروردین 1341 بوده است بدین ترتیب معلوم می شود که یکی از طرفین توافق پای کیانوری را تا پایان ماجرای شهریاری از حزب بیرون کشید زیرا لازم بود او را برای روز مبادا و بازی های بعدی ذخیره کنند.
مگر خود کیانوری نگفته است:
«امپریالیست ها به افرادی ماموریت می دهند که 20 سال صبر کن تا به تو بگوییم چه باید بکنی» ( ص 426 )
و یا مگر درباره جبهه ملی ننوشته است:
«به هر حال آمریکایی ها نسبت به حفظ و بقای جبهه ملی علاقه مند بودند و این جریان را وزنه ای برای سیاست خود در ایران می دانستند و نمی خواستند حذف شود آن ها جبهه ملی را برای روز مبادا می خواستند و در جریان انقلاب دیدیم که این ها را از آب نمک بیرون آوردند» ( ص 426 )
ما هم در جریان انقلاب دیدیم که کیانوری را، تر و تازه، از آب نمک حزب توده به چه منظور بیرون آوردند! ... به این فراز از خاطرات توجه کنید و ببینید چگونه ممکن است یک لغزش ساده زبان، مچ آدم را در یک مسئله اساسی گیر بیندازد:
«تاثیر شکست فرقه بر حزب فوق العاده سنگین بود. حزب به تمام معنا و تا دقیقه آخر از فرقه حمایت کرد و باز بدون اطلاع حزب این عقب نشینی انجام گرفت، بدون این که حزب اطلاع داشته باشد و خود را آماده کند. معمولا برای چنین آمادگی یکی دو ماه وقت لازم است و چنین نشد. چرا؟ یک دلیل این است که مقامات شوروی به رهبری حزب توده ایران آن اعتماد را نداشتند و می ترسیدند که موضوع از آن جا درز کند.
- پس احتمال وجود «نفوذی» در راس حزب برای شوروی ها مطرح بوده است؟
کیانوری: نه، نه، من این را نمی گویم. ولی شوروی ها همیشه می گفتند که کافی است اسکندری بداند، ساواک هم می داند.
- پس چرا اسکندری را در راس حزب قرار دادند؟ اگر بحث فقط روی ایرج بود، می توانستند او را تصفیه کنند.
کیانوری: بحث روی ایرج نبود. شوروی ها معتقد بودند که احتمال این که بالاخره آمریکا و انگلیس، اینتلیجنس سرویس و سیا، در رهبری حزب نفوذ کرده باشند هست. این احتمال را همیشه باید داد. من می گویم که آن ها این احتمال را مد نظر داشتند و لذا اطلاع ندادند، همین!» ( ص 103 )
مقدمه - سرنوشت یک شاگرد اول، چاپ مقاله جوابیه نورالدین کیانوری
بخش اول: دروغگوی خبیث تمام عیار و قهار
بخش دوم: دروغنامه خاطرات مزدوری نورالدین کیانوری
بخش سوم: کودتای 28 مرداد و حزب توده در خاطرات
بخش چهارم: حزب توده، شعبه ای از ساواک شاه – عباس علی شهریاری
بخش پنجم: جابجایی کیانوری و عباس علی شهریاری
بخش ششم: کیانوری پس از پلنوم چهاردهم
بخش هفتم: هوشنگ تیزابی،به سوی حزب و نوید و رحمان هاتفی
بخش هشتم: رحمان هاتفی و خیانت به هوشنگ تیزابی
بخش نهم: نقشه ترور شاه توسط آقای ناصر پورپیرار
بخش دهم: کودتای کیانوری در درون حزب
ورود به مقاله اولترا امپریالیسم
وبلاگ شخصی نویسنده : آقای ناصر پورپیرار
دیگر مقالات منتشر شده از همین نویسنده